کسی نگفت از میان توفان ، چگونه آن شب گذشته بودی ؟ ز گردباد و تگرگ و باران ، چگونه آن شب گذشته بودی؟ کسی نگفت از میان آتش ، میان آن شعله های سرکش بهانه در دل ، شراره در جان، چگونه آن شب گذشته بودی؟ نه رد پایی نه گرد راهی ، فقط تفنگی شکسته دیدم تو بی نشان از کنار یاران، چگونه آن شب گذشته بودی؟ به بال سرخت که بسته بود آن نشان پرواز آسمان را ؟ بگو که از خط و خون یاران ، چگونه آن شب گذشته بودی؟ کسی نگفت از دل هیاهو، زخون و سنگر زموج و باران تو بیقرار از نهیب توفان ، چگونه آن شب گذشته بودی؟ فقط شنیدم که بال خود را ، گشادی از این کرانه رفتی کسی نگفت از فراز میدان ، چگونه آن شب گذشته بودی ؟ گرفتم از تو سراغ ، گفتند: گذشتی از شب ، شهاب گونه و من به حیرت که با شهیدان ، چگونه آن شب گذشته بودی؟ شلمچه بود و نگاه تیزت ، که می گشودی به دیدبانی چه گویم اما به شوق ایمان، چگونه آن شب گذشته بودی؟ چو ابر و باران ، ره تماشا ، گرفته بود اشک و خون چشمم ندیدمت با لبان خندان ، چگونه آن شب گذشته بودی؟
شهید امینی میشه یه نظر به وبلاگم کنی و نظرت رو برام بنویسی؟