سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بچه های پایگاه معراج
هرکه دوست دارد بداند نزد خدا چه موقعیتی دارد، به موقعیت خدا نزد خودش توجّه کند ؛ زیرا خدا بنده را در همان جایگاهی می نهد که او خدا را نزد او، در چنان جایگاه نهاده است. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
 

آغاسی
بوی شهید

به جای آن که همه ساله سوی مکه روید
به جاست گر نظری نیز سوی فکه روید
مگر نه آن که حسین از حجاز بیرون زد
اقامه کرد نمازی که سجده در خون زد
هنوز بوی شهید از هویزه می آید
صدای ناله قرآن ز نیزه می آید
شب شهادتم اسپند و عود برگیرید
ز نعش سوخته ام بوی دود برگیرید
اگرچه در سفر من عطش فراوان است
چه باک بدرقه راهم آب و قرآن است
فرشتگان عطشم را به آب می شویند
غبار نعش مرا با گلاب می شویند

 


تخریب چی ::: سه شنبه 87/1/27::: ساعت 12:57 صبح
 

 


محمد علی بهمنی
بی سایه مرا آن نور ، با خویش کجا می برد
بی پرسش و بی پاسخ ، می رفت و مرا می برد
ها! گفت تماشا کن گلخاک شهیدان را
خالص نشدی ور نه ، این خاک تو را می برد
من بودم و من بودم ، در حال شدن بودم
انگار مرا شوری ، رقصان به سما می برد
هنگامه ی محشر بود ، یا وعده ی دیگر بود
آن پای که بی سر بود ، تن را چه رها می برد
رو سوی خطر می رفت یا سیر و سفر می رفت !؟
هم باورمان می داد ، هم باور ما می برد
پیری که غریبی را ، از کرب و بلا آورد
این بار غریبان را ،تا کرب وبلا می برد

 یادش بخیر پادگان شهید محمودوند.روز آخر تو مسیر برگشت اونجا رفتیم. اصلا دلم نمی خواست برگردیم. دلم می خواست انقدر اونجا می موندم تا باورم بشه کجام!!

 


تخریب چی ::: سه شنبه 87/1/27::: ساعت 12:36 صبح
 

چشم چشم دو تا چشم خمار و نافذ و مست
مو مو یه خرمن قشنگ و مشکی یکدست
خط خط دو ابرو مشکیه و کمونی
خال خال دو گونه گونه استخونی
لب لب دو تا لب همین جوری می خنده
قربون برم ماشااله بابام چه قد بلنده
دندوناشو ببینین عینهو مرواریده
بابا به این خوشگلی هیچ جا کسی ندیده
دست دست دو تا دست چه مشکلا که حل کرد
دیدم که وقت رفتن مادرمو بغل کرد
پا پا دو تا پا راهی جبهه بی تاب
مامان با گریه می ریخت پشت سر بابام آب
چشم چشم دو تا چشم شب تا سحر بیداره
مو مو یه خرمن پر از گرد و غباره
خط خط دو ابرو خاکیه و کمونی
چشم خال دو گونه بارونیه بارونی
لب لب دو تا لب خشک و ترک خورده بود
آب روی آب رو کام بابام برده بود
پا پا دو تا پا خسته ولی پر توان
می بره حمله بابا سوی عدو بی امان
دست دست دو تا دست گره کرده و مشته
با اون دستای گرمش چه دشمنا که کشته
نگاه کنین عکسشو چقدر قشنگ و زیباست
خونه عجب معطر به عطر و بوی باباست
بابام کنار سنگر روی موتور نشسته
محاسن خاکیشو رنگ حنایی بسته
محاسن نرم اون تو جبهه ها خونی شد
بابای قد بلندم راهی مهمونی شد
چشم چشم دوتا چشم خوابیده توی صحرا
تو جبهه ها شهید شد بابای ناز زهرا
خط خط دو ابرو قرمزه و کمونی
خال خال دو تا خال رو گونه و پیشونی
خال روی گونه هاش قهوه ای و قشنگه
خال روی پیشونیش خونی و سرخ رنگه
پا پا دو تا پا دست دست دو تا دست
دست و پای بابا جون زیر شنی ها شکست
اونی که دید بابا جون تو جبهه ها شهید شد
میگه تو خاک فکه افتاد و ناپدید شد
آی دونه دونه دونه نون و پنیر و پونه
بعد گذشت چند سال بابام اومد به خونه
چوب چوب یه تابوت که تو کوچه روون بود
جای بابام تو تابوت یه تیکه استخون بود
هزار هزار چشم مست هزار هزار تا گونه
هزار هزار هزاران نگاه عاشقونه
هزار هزار محاسن یا خونی شد یا که سوخت
هزاران دل عاشق که توی سینه افروخت
هزار هزاران پدر هزار هزار تا مادر
هزار هزار تا فرزند هزار هزار تا همسر
هزار هزاران رفیق هزار هزار برادر
هزار هزار محبت هزار هزار تا خواهر
هزار هزار رفاقت هزار هزار معرفت
هزار هزار تا عاشق هزار هزار تا رأفت
هزار هزار تا نامزد هزار هزار اهل دل
هزار هزار طراوت شمع مجلس و محفل
هزار گل سرسبد هزار هزار قد بلند
هزار هزار هزاران هزار هزار تا پیوند
هزار هزار پهلوون هزار هزار هم خونه
رفتن که ما بمونیم رفتن که دین بمونه

زنده یاد ابوالفضل سپهر


تخریب چی ::: یکشنبه 87/1/18::: ساعت 7:3 عصر
<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 2
بازدید کل : 22605
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
بچه های پایگاه معراج
تخریب چی
پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم اما حقیقت این است که شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است شهید آوینی
.:: پیوند های روزانه ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
بچه های پایگاه معراج
.:: لینک دوستان ::.

.:: لوگوی دوستان::.




.:: نوای وبلاگ ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت